در دل امید دارم و در سر هوای دوست
من طوطیای چشم کنم خاک پای دوست
از من به دور گشتم و از خویشتن تهی
جز آرزوی نیک ندارم برای دوست
گویندانتظار بسی سخت و مشکل است
من در به در شدم که بیابم سرای دوست
هر محفلی برفتم و هر مجلسی شدم
تا بشنوم ز نای کسی من نوای دوست
با یاد دوست هر سحرم شام می شود
ای کاش بشنوی کلام مرا ای خدای دوست
از شعله فراق شدم پاک و سوختم
یک ذره مانده از من و آن هم فدای دوست
جز نام دوست نیست روان بر زبان کنون
چون یک امیر هست بر این دل هو ای ...
نظرات شما عزیزان: